🔥 Brûlez les graisses rapidement. Découvrez comment ! 💪

تقصیر من نبود (۱) 1402/02/17 #دانشجویی #دنباله_دار با عجله از | Rezult Bi

تقصیر من نبود (۱)
1402/02/17
#دانشجویی #دنباله_دار

با عجله از مکان مخصوص خودمون دور شدیم اصلا یادم رفته بود الان کلاس دارم با سریع ترین توان خودم خودمو به کلاس رسوندم ک پام گیر کرد و باعث شد دماغم از طرف در مورد عنایت قرار بگیره ولی بدتر از صدای در ،صدای بچه های کلاس بود ک داشتن به شدت ازم میخندیدن ولی خانم شفیعی با اخمی ترسناک داشت بهم نگا میکردم خودم متوجه شدم که نباید وارد کلاس شم ولی در کمال تعجب خانم شفیعی به سمتم اومد و بالای سرم وایساد و با لحن دستوری بهم گفت بشین سر جات و ناگهان صدای خنده ی بچه ها قطع شد همه رفتن تو شک آخه سابقه نداشت خانم شفیعی از کوچک ترین اشتباه بگذره؛وقتی از پایین به خانم شفیعی نگاه کردم از اون زاویه ترسناک تر بود،سریع وسایلمو جمع کردم و نشستم سر جام ک احمد سیخونکی به پهلوم زد ک اگه لبمو گاز نمیگرفتم اینبار فریادم باعث اخراجم از کلاس میشد اومدم برگردم یه فوش نثار روح پاک احمد کنم ک خانم شفیعی گفت آقای رحمانی آخرین بار بود ک بخشیده میشین منم هول شدم و من من کنان گفتم خاا خانم تقصیر من نب…
نمیخام چیزی بشنوم بار آخرت باشه
چ…چچشم
خانم شفیعی یکی از اون استاد های ترسناک بود ک همه وقتی برا بار اول میدیدنش مث سگ روش کلاس میزدن ولی بعد از یه کلاس هزار بار دعا میکردن کاش این واحد رو برنمیداشتم واقعا خیلی سخت گیر بود و روند نمره دهی تخمی داشت
خانم شفیعی استاد یکی از مهم ترین و سخت ترین درسامون بود و هیچکس اطلاعات چندانی ازش نداشت
فک میکنم حدودا ۳۴-۳۷ سال سن داشت ممه های ۸۰ و کونی خوش فرم و رنگ پوستی سبزه و ۱۷۰ قد و هیکل خوبی داشت و به شدت بد اخلاق و سرد مزاج
بعد از یه ساعت جهنمی با اون دماغ درد از کلاس خارج شدم ک دنبال ستاره بگردم ک سوزشی پشت گردنم حس کردم بازم اون احمد بی پدر بود با بی اهمیتی ازش گذشتم و بهش گفتم اقدر باباتو اذیت نکن نمیری بهشت از پشت می‌شنیدم در حال نثار کردن چند تا فوشه
ستاره رو پیدا کردم خواستم برم سمتش ک خانم شفیعی جلوم سبز شد
اقای رحمانی جلسه ی بعد بمون باهاتون کار دارم
چر…
حتی اجازه نداد حرفی بزنم و رفت
علیییی
هان ستاره چیشدع
این افریطه باهات چیکار داشت
خودمم نمیدونم
همه چیو برا ستاره تعریف کردم کل مسیر خوابگاه تا خونه رو داشت ازم میخندید
بالاخره پیادش کردم میخاسم ک برگردم ک گفت علی تشریف نمیاری داخل یا باید تو ماشین ازت پذیرایی کنم
نمیشد ک دست رد به سینه ی همچین دختری زد پس وارد خونشون شدم از در ک وارد نشدیم ستاره رو بغل کردم و لب تو لب شدیم وحشیانه داشتیم لباسای همو میکندیم ک یه دفعه یه صدا اومد ک ترسیدم و با کون خوردم زمین
ستاره نمیدونست از من بخنده یا شوکه بشه ک مامانش مارو دیده
مامااان مگه قرار نشد امروز خونه نباشی
ببخشید مزاحم اوقات خوش تو و دوست پسرت شدم اشتباه کردم اومدم تو خونم
مامان زودتر از خونه برو بیرون
باشه باشه رفتم
با خنده گفتم سلام
سلام و زهر مار از خونم بیرونم کردی سلام هم می‌کنی
ستاره اومد جواب بده ک صدای در اومد
میخاسم حرفی بزنم ک گرمی لبای‌ ستاره رو حس کردم
منم همراهیش کردم وحشیانه لب می‌گرفت همینطور داشتیم لب می‌گرفتیم
بلندش کردم ک بریم تو اتاقش ک گفت نه برو تو اتاق مامانم
برام مهم نبود پس نپرسیدم چرا وقتی رسیدیم جلو پام زانو زد زیپ شلوارمو با دندون کشید پایین شلوارمو در اورد بعد شرتمو هم با دندون از در اورد،خیلی تو کارای سکسیش ماهر بود کیر نیمه شقه منو دید و افتاد به جونش یادمه اولاش نمی‌تونست تا ته حلقش ببرتش ولی الان راحت میبردش بعد چند دقع ک خوب کیرمو خورد موهاش رو جمع کرد فهمیدم ک میخاد وحشیانه تو دهنش تلمبه بزنم اینو خیلی دوست